یار مهربان

منیر سلیقه

ده ساله شده ای .سفره ای گسترانیده ای به وسعت دل های کوچک و بزرگی که برایت می تپند.

ده ساله ای که آغازت در کانکس ها و زیر چادرها و … بود. با خون دل ره پیمودی و همچنان پر امید و پرتوان راه می پیمایی.

ده سال در پانزده نقطه از خاک میهن ات، نانِ مهربانی و دانش پخش کرده ای.

راه به راه رفتی و نشانمان دادی. اینجا، آنجا، راهی پر از فراز و نشیب، سنگلاخ . و چه پر شور و انرژی، رفتی و می روی. باد و باران و برف و توفان بازت نداشت. هیچ جایی برایت غریب و قریب  نبود و نیست.

باکی نبودت و نیست که ساعت ها  این پا و آن پا کنی تا برای فرزندانت دانه دانه دفتر و کاغذ و مداد و کتاب جمع آوری کنی و برایشان ببری. در خورجین مهربانی ات برای تپنده دل هایی که از پانزده نقطه از خاک سرزمینت ، دختران و پسرانش دوستت دارند و چشم انتظارند تا آغوش برایت باز کنند. حالا در هر سفر ، مادران و پدران شان هم مشتاقند تا کوله بار  یار مهربان را با لبخند مهربانی ات بگیرند و در قفسه کتابخانه ها بگذارند.

به دستان کوچک و بزرگ فرزندان دورافتاده ترین روستاهای وطنت نگاه می کنی و به نیازشان پاسخ می گویی.

ده سالگی ات مبارک. می دانم آسوده نخواهی نشست. می دانی که فرزندانت هنوز تشنۀ دانش اند. آسودگی ات عدم است و آسودگی نمی خواهی و نمی توانی بنشینی.

چون چشمه ای که راهی دراز  در پیش رو دارد . باید بروی و می دانم با رفتنت جویبارها به تو می پیوندند و چون رود می شوی.

تو در این عمر ده ساله ات مهربانانه بسیار پرنده را آزاد کردی و پرنده هایی را در آسمان روستا و ده شان آزاد خواهی کرد.

شهر به شهر ، روستا به روستا، دَمَت گرم و دلت شاد ای گوهر شب چراغ. خورجینت پرتر باد که به شهر قلعه ها ، به پشت صخره ها و کوهپایه ها رفتی و در باورشان ماندی. قدم هایت تندتر شده و می شود.

ده ساله شده ای  و می خواهی همه را با دنیای کتاب ها شریک کنی. قصۀ زندگی را برایشان زمزمه کردی و می کنی. می خواهی بچه ها گمشدۀ خودشان نباشند، گمشدۀ شهر و ده شان نباشند. قصۀ زندگی را ، زیستن را، زیستن انسان را بخوانند تا بفهمند و بدانند و بر فراز آسمان روستا و دیارشان پرواز را به خاطر بسپارند.

ده سالۀ خوبِ مهربان! کتابخانه ات بیشتر و بیشتر باد. می دانم آرزو داری که: دستانی به درازای کرۀ زمین داشته باشی تا بتوانی همۀ فرزندان زمین را در آغوش گیری و شمع های دانایی را یک به یک برایشان روشن کنی.

باشد که سالیان سال فرزندانت ” یار مهربان” را مهربانانه با هم تقسیم کنند که هیچ قصه ای با شکوه تر از قصه های ” یارمهربان” تو نیست.

ده سالگی ات مبارک!

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                             منیر سامی نیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

آن روز فراموش نشدنی

در مسجد روستای گلین بودم، غرق غوغای زنان و هلهله بچه های روستا. از چند هفته قبل برای برگزاری طرحی بهداشتی – پزشکی در پیشگیری از بیماری های انتقالی ، رعایت بهداشت فردی و عمومی و نوع برخورد با افراد بیمار در روستاهای تابعه،برنامه ریزی کرده بودم.کتابخانۀ گلین که مرکز […]

کمک به طرح های کانون